این ماه تنها ماهیه که به نظر میرسه همه تو دانشگاه مشتاقه علم و دانشند!
همه!
از اساتید گرفته تا دانشجوها (این قشره ضعیف جامعه!)
اساتید محترم یاد توده صفحاتی می افتند که هنوز تدریس نکردند و دانشجوها به یاده توده صفحاتی که نخوندند!
البته وضع اساتید خیلی بهتره چون تهش دیگه اینه که بقیه صفحات را حذف می کنند و تازه زندگی شاهانشون هم داره آغاز میشه!
خدا میدونه چقدر لذت داره برای یه استاد و قتی پشت در اتاقش ده کیلومتر دانشجویه آویزون مانند رعیت های بیچاره، در پی یک نمره ده ناقابل اما ارزشمند جهت پاس شدن دست به سینه و سرافکنده می ایستن!
اینجوری هم رتبه علمی استاد محترم بیشتر از دیگران میشه هم ترس و احترامه ناشی از شنیدنه اسمش!(می دونید که دانشجوها چه علاقه خاصی به این اساتید دارند و پشت سرش چه حرفهایه محترمانه ای برقرار میشه!)
و اما دانشجویان:
بعضاٍ به کلمه شریف و ارزشمنده دانشجو پی می برند، چون خودآموز شده و درسی که حتی یک بار هم سره کلاسش نرفته را خود می آموزند!
بعضا در پی عملیات هایه چریکیه تقلب احتمالا یک دوره کلاس تقویت عضلات چشم و ریز نویسی جاسازی و سایر می روند و خوب به نوعی چیزی می آموزند و در جرگه دانشجوها قرار می گیرند.
و بعضا...
چون در میانه دوستان نوعه دیگری سراغ ندارم لاجرم حرف زدن راجع به سایرین را بر عهد? شخص خودشان می گذارم!
خلاصه، فصل رنج و عذاب و استرس، بر همگان موفق باد!
رشتهء آمار به چه دردی میخوره؟؟؟
درده ما جوابه همین یه سواله!
اما خوب بذار متعصبانه جواب بدم!
الآ جهانه شک و تردیده و آمار به اطمینان میده که حداقل بدونیم چند درصد امکان داره که:
یه مریض زنده بمونه!
یه هواپیما چند در صد ممکنه سالم برسه!
یه کارخونه قیماتاشو چه جور تایین کنه که سود بیشینه داشته باشه!
و بهینه سازی و این حرفا!
(-:
دقیقاً همینجوریه !
بر تو هم مبارررررررک هم این فصل هم شب یلداااا
چاکرم داداشی!
وبلاگتم مثل خودت شیرینه!
ممنون ستا جان!