خبر گذاری ایسنا ارائه می کند: 

 


بدون شرح:
بابا refresh...
می بینم که بچه های کلاس freresh شدند و در کلاس اقتصاد خود را تاILETS TOFELپیش رفتوده اند و می گویند.
استاد کلاس را FRESH کنید.
نه استاد FERESH بده.
یه کم هم GHERESH بده.
آهان REFRESH....
حالا REGHRESH بده.
یعنی باز REGHERSH بده.
خودمونیما خوبه بدون شرح بود، با شرح بود چی می شد. 

 (راسیییییییییی بیاید همه با هم رو هم پول بذاریم و واسه استاد عزیز مشرف جوادی گرام که زیاد ازش حرف به میان اومده، یه ماهوت پاک کن همراه بخریم. امروزم که دیدید هی از کادو حرف می زد بنده خدا...)  

راستی به امتحان رسیدی آقایه...؟ 

انگار یه دوساتون نرسیدا.

از امروز با شماییم با: 

 شاهکا ر هاشم 

 جمله هفته: 

 آفرین را کسی می گوید که (کمی، یه کمی، اندکی ، یه ذره، یه اپسیلون! نبود... یخده، یخده چی، انقده، انقده چی، انقذه، یخده کمتر از انقذه...) برتر باشد. 

 قال اقتصاد علیه صله رحمه عظمی و مشرف جوادی! 

 (تقدیم به همه ی حضار محضور مستفیظ شدگان کلاس اقتصاد مورخ ۸۹/۲/۷ )

اینجا کلاس اقتصاد است. صدای ما را از کلاس ۲۶-۳۱۰کریدور آمار می شنوید.

انجمن سوتی گیران جوان. 

 


پا ورقی:

( از این پس، با توجه به سوتی های پی در پی آقای هاشم و دوستانش، انجمن سوتی گیران جوان لایحه ای را تصویب نمودن بدین قرار که از این پس آقایه هاشم و دوستان به علت سوتی های فراوان٬ شایسته یک صفحه وی‍ژه به نام: شاهکارهای هاشم و دوستان می باشند.)

راستی، امتحان آمار ریاضی٬ سه شنبه هفته آینده٬ ۱۴ اردیبهشت یادتون نره آقایه... 

میگذشت از کوچه ما دوره گرد داد میزد : کهنه قالی میخرم دست دوم، جنس عالی میخرم کاسه و ظرف سفالی میخرم گر نداری، کوزه خالی میخرم اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی زد و بغضش شکست اول ماه است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست ؟بوی نان تازه هوشش برده بود اتفاقاً مادرم هم روزه بودخواهرم بی روسری بیرون دویدگفت : آقا سفره خالی میخرید ؟


 

 

از زبونه فلک زده ی ۲

سلام دوستان 

من مهتاب نیستما... 

من همون مسافرم(آذین) که یه یادداشت کوچولو اون پایین دارم...آره همون...همون که نمرم ۲ برابره مهتاب شده...آ باریکلا...همون... 

عرضم به خدمتتون که....که...(لطفا اگه اصفهانی هستید پشت سر هم نخونید) 

این روزا هر کی از ننش قهر کرده یه وبلاگ باز کرده...اصلا و ابدا قصد توهین به هیچ کدوم از وبلاگ نویسان پر شوره کشورمون ندارم...به جونی شوما... 

می خوام بگم روزی که مهتاب اومد بهمون گفت وبلاگ باز کردم راهرو دانشکده از خنده ی منو ۲ تا از بچه های دیگه منفجر شد طوری که  ۴تا استادا هم زمان از تو کلاسا پریدن بیرون...(به جون مهتاب ریز خندیدیم) 

خلاصه...یه روز پا کامپیوتر بودم گفتم برم ببینم این مهتابه(مهتاب خانوم شما)چیکار کرده...تا سایت باز شد و  دانشجویه فلک زدرو دیدم با خودم گفتم وا... چه بی مزه...تازه روزه بدش که دیدمش ازش غلط املایی گرفتم...اصلا و ابدا از رو حسادت نبود به جونی مهتاب... 

تا اینکه همین ۲ ۳ روز پیش بود یه سری زدم(اصلا و ابدا بعد از اون روز سر نزدم می خواین قسم می خورما) دیدم ههههههوووووو....وووووووههههههههه چقده یادداشت گذاشتههههه چقده براش نظر میزارننننن...ااااااااااااااااااااا ...چه باحالهههه.... 

اینکه ما با سری فرو افتاده به پیش  مهتاب خانومی گل رفتیم گفتیم نظری به زیر پا بیفکندذجلق 

و مهتاب خانوم هم افکندندذجتقل... و ما آمدیم جزوی آدمای پُر... 

(راستی اون یادداشت پاینیه ماله من نیست ماله مهتابه ولی ایدش از من بود عکس اینا از اون ) 

 

 

مهتابی دست به نوشته ها من گذاشتی نذاشتیاااااااااااا.....


خط اول!

به حرفهایه مهتاب زیاد توجه نکنید. چون به قول شاعر:


مغز او خشک است و عقلش این زمان

کمتر است از عقل و فهم کودکان!



آذین هستم. یک مسافر!