کبوتر بچهای با شوق پرواز | | بجرئت کرد روزی بال و پر باز |
پرید از شاخکی بر شاخساری | | گذشت از بامکی بر جو کناری |
نمودش بسکه دور آن راه نزدیک | | شدش گیتی به پیش چشم تاریک |
ز وحشت سست شد بر جای ناگاه | | ز رنج خستگی درماند در راه |
گه از اندیشه بر هر سو نظر کرد | | گه از تشویش سر در زیر پر کرد |
نه فکرش با قضا دمساز گشتن | | نهاش نیروی زان ره بازگشتن |
نه گفتی کان حوادث را چه نامست | | نه راه لانه دانستی کدامست |
نه چون هر شب حدیث آب و دانی | | نه از خواب خوشی نام و نشانی |
فتاد از پای و کرد از عجز فریاد | | ز شاخی مادرش آواز در داد |
کزینسان است رسم خودپسندی | | چنین افتند مستان از بلندی |
بدن خردی نیاید از تو کاری | | به پشت عقل باید بردباری |
ترا پرواز بس زودست و دشوار | | ز نو کاران که خواهد کار بسیار |
بیاموزندت این جرئت مه و سال | | همت نیرو فزایند، هم پر و بال |
هنوزت دل ضعیف و جثه خرد است | | هنوز از چرخ، بیم دستبرد است |
هنوزت نیست پای برزن و بام | | هنوزت نوبت خواب است و آرام |
برای ما پسرا افت داره که یه دختر ما رو درست کنه !!!!!!!!!!!!
هههههههههههههههه
سلام
حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد
زمانه را ، ورق و دفتری و دیوانی است.
۲۲ بهمن سبز می شویم.
سلام روزتان بخیر. ملاحسنی: جنازه اعدام شدگان را در خیابانها بچرخانید!
احمد جنتى: دو نفر را اعدام کردید، دستتان درد نکند
چرا بدون اطلاع مجلس، 280 میلیون دلار به بولیوی وام دادید؟
سلام عموجون وبلاگتون باشعراش ودر کل زیباست دستت درد نکنه واقعا عالی بود