کبوتر بچه‌ای با شوق پرواز بجرئت کرد روزی بال و پر باز
پرید از شاخکی بر شاخساری گذشت از بامکی بر جو کناری
نمودش بسکه دور آن راه نزدیک شدش گیتی به پیش چشم تاریک
ز وحشت سست شد بر جای ناگاه ز رنج خستگی درماند در راه
گه از اندیشه بر هر سو نظر کرد گه از تشویش سر در زیر پر کرد
نه فکرش با قضا دمساز گشتن نه‌اش نیروی زان ره بازگشتن
نه گفتی کان حوادث را چه نامست نه راه لانه دانستی کدامست
نه چون هر شب حدیث آب و دانی نه از خواب خوشی نام و نشانی
فتاد از پای و کرد از عجز فریاد ز شاخی مادرش آواز در داد
کزینسان است رسم خودپسندی چنین افتند مستان از بلندی
بدن خردی نیاید از تو کاری به پشت عقل باید بردباری
ترا پرواز بس زودست و دشوار ز نو کاران که خواهد کار بسیار
بیاموزندت این جرئت مه و سال همت نیرو فزایند، هم پر و بال
هنوزت دل ضعیف و جثه خرد است هنوز از چرخ، بیم دستبرد است
هنوزت نیست پای برزن و بام هنوزت نوبت خواب است و آرام  

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
سینا شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:30 ق.ظ http://topboy203.blogsky.com

برای ما پسرا افت داره که یه دختر ما رو درست کنه !!!!!!!!!!!!
هههههههههههههههه

اخرین بازمانده شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:03 ب.ظ http://joooya3.blogspot.com

سلام

حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد

زمانه را ، ورق و دفتری و دیوانی است.
۲۲ بهمن سبز می شویم.

رضا شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 05:23 ب.ظ http://reza-5050.blogsky.com

سلام روزتان بخیر. ملاحسنی: جنازه اعدام شدگان را در خیابانها بچرخانید!
احمد جنتى: دو نفر را اعدام کردید، دستتان درد نکند
چرا بدون اطلاع مجلس، 280 میلیون دلار به بولیوی وام دادید؟

عموتقی شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:39 ب.ظ http://donedone.blogsky.com/

سلام عموجون وبلاگتون باشعراش ودر کل زیباست دستت درد نکنه واقعا عالی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد