میگذشت از کوچه ما دوره گرد داد میزد : کهنه قالی میخرم دست دوم، جنس عالی میخرم کاسه و ظرف سفالی میخرم گر نداری، کوزه خالی میخرم اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی زد و بغضش شکست اول ماه است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست ؟بوی نان تازه هوشش برده بود اتفاقاً مادرم هم روزه بودخواهرم بی روسری بیرون دویدگفت : آقا سفره خالی میخرید ؟


 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
رجا یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:55 ق.ظ http://mm2.blogsky.com

خیلی ایول وبلاگ زیبایی دارین
یاد دانشگاه به خیر
و درس آمار

سینا دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:35 ب.ظ http://topboy203.blogsky.com

سلام . خیلی جالب بود دستت درست

پائیز دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:34 ب.ظ http://www.paiz.ir

خداوندا، اگر آنچه که برای همه بندگانت فرستادی و در نزد من به امانت گذاشتی را از نیازمندی دریغ کردم مرا ببخش...

منبع: www.paiz.ir

سلام آذین جان:
شعر خیلی قشنگی انتخاب کرده بودی...

یک جهان سومی سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:46 ق.ظ http://gerdane.blogsky.com

خوشمان آمد

یاسر چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:38 ق.ظ

سلام عرض میکنم مهتاب خانم. من همه چیز رو نخوندم اما اون هایی رم که خوندم همشون قشنگ و جالب بودن. خسته نباشید میگم .موفق باشی

[ بدون نام ] چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 05:38 ب.ظ

خوب بود
شعرش به سهراب میخورد
درسته؟

جمال چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 05:51 ب.ظ http://7way.blogsky.com

مهتاب سلام
من دانشجوی راه اهنم خوشحال میشم که با هم تبادل لینک کنیم راستی تو حالا ترم ۳ هستی

[ بدون نام ] چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:12 ب.ظ

bah bah
ghashang bood azin khanooom

رها شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:12 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد