نترسید نترسید٬ ما هنوز زنده هستیم...

خیلی وقت چیزی از خاطرات و نوشته هایه خودمون تو وبلاگ اضافه نکردیم. نه اینکه اتفاق بامزه ای نیفتاده باشه، نه...!
فقط اتفاق ها در همون سطح کلاس بامزه بودند!
مثلا آقایونی که خوش خوابند و پخش شدن عکساشون هم مثمر ثمر واقع نشد، برای خواب پشت سره این جنابان می شینند که مبادا دیگه عکسشون پخش شه!
خوب البته حق داره بخواد از یه درس 4واحدی، بیشینه نمره را بگیره!(نه که وقتی می خوابه درس رو مفهومی تر و بهتر می فهمه...)

البته اگه ما نتونستیم رو خوابه این آقا اثر بذاریم، دسته کم تونستیم بیشتر از نوای آهنگین سمفونی خودکار لذت ببریم.

البته چون نیرو هایی به جز جاذبه در ایجاد سمفونی کمک می کنند، لذت چندانی ندارد.(مثلا حرکات عمدی دست بعضیا...)
خلاصه... سرتونو درد نیارم...
این چند وقت هم حسابی خندیدیم هم روزهایه بد داشتیم...!
بدی ها هم البته خوب بودند! چون بدی یه تعریف نسبی و تقریباً لحظه ایه و ما از نادانی اسمه بد میذاریم روش!(به به! چه فیلسوفانه گفتم)
یه سفر یه روزه با حال هم داشتیم، که خدا نسیبه همه بکنه! کویر یک عظمت بی نهایتی تو دل خودش داره که واقعا  زبون از تعریفش قاصره!
همیشه از کویری بودن ایران ناراضی بودم، اما حالا می فهمم یه موهبته!(البته هنوزم میگم جنگل یه چیز دیگست!)

اینارو گفتم که خدایی ناکرده فکر نکنید ما یاده این وبلاگ نیستیم!

راسی از هم کلاسی ها هم رشته ای ها هم دانشکده ای ها هم دانشگاهی ها و خلاصه هر کی خواست چیزی تو وبلاگ، به اسم خودش ثبت کنه، بگه!

تعارف نکنینا!

وبلاگه خودتونه!


نظرات 7 + ارسال نظر
wickerboy دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:37 ق.ظ

دریا هم بد نیست البته اگه نخواد از ادم ها انتقام بگیره و یه چیزایی را یادشون بندازه.من که دیگه از اون موقع(دقیقا 26/06/1387) توی اب نرفتم. برای من و همه همکلاسی هام که داشتیم غرق می شدیم(۴ نفر)هم بد بود هم خوب.دلم برای دریا تنگ شده............در ضمن وبتون خیلی عالیه

hamon yeki dige چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:20 ب.ظ

همکاری با سرویس‌های خبری بیگانه ، هرگز ...هرگز... هر'گز

یعنی چی؟ چرا جو سازی میکنین!

[ بدون نام ] چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:13 ب.ظ

وبلاگتون خوبه.لکن باید یه سری رفتارهای دور از شأن دانشجو رو بگذارین کنار!

غزلی از سعدی تقدیم به وبلاگ شما:
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
ز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را
من بی تو زندگانی خود را نمی​پسندم
کآسایشی نباشد بی دوستان بقا را
یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان که بازبیند دیدار آشنا را
az pesaraye 87

کافر همه را به کیش خود پندارد!

آتنا پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:07 ق.ظ

بابا کشتین مارو با این اردوهاتون!
نامردا تنها تنها رفتین حالا هم که اومدین دله ما رو آب کنین.

... پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:42 ب.ظ

:
!
.

تو کی هستی دیگه؟
حالا اینقده نظر نذار.

یه دانشجوی ۸۶ای چهارشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:07 ب.ظ

سلام دوستای گل ۸۷ ای
خوب هستین؟
وبلاگ جالبی دارین
موفق باشین

فاطمه جمعه 28 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:08 ب.ظ http://qwe.blogfa.com

سلام من 87 هستم
واقعیتش من اصلا از وبلاگتون خوشم نمیاد این طوری که من دستگیرم شده شما 5-6 تا از دخترای 87 هستید که این وبلاگ مدیریت میکنید اما مطالبی را که میزارید اتفاقاتی که برای خودتون رخ داده فقط هم برای خودتون جذابیت داره چون بقیه ازش بیخبرند پیشنهاد میکنم مطالب علمی را بیشتر کنید--هر کسی میخواد عضو بشه با اسم واقعی وارد بشه اخه این اسمای مستعار چیه مگه میخواید حرف نا مربوطی بزنید که میترسید اسمتونا بگید--بچه بازی را هم کنار بزارید به قول خودتون اومدیم چند صباحی با هم باشیم

ما نگفتیم که باید همه خوششون بیاد. گفتیم که هر کی دوست داره بخنده!
ما مطلب علمی نخواهیم هم گذشت٬ هر کی هم دنبالشه میتونه بگرده پیدا کنه!

اگه اسممونم نذاشتیم واسه اینکه نمی خوایم شخصی باشه!
نمی خوایم واسه این وبلاگ هویت بذاریم!
اگه دوست نداشتی هم٬ صریحا میگم: نیا!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد